یعقوب لیث صفاری
نویسنده:
امیرحسین خنجی
درباره:
یعقوب لیث صفاری
امتیاز دهید
یعقوب لیث سیستانی: پادشاه عدالت گرای خوارجی مذهب، بزرگمردی که می خواست شاهنشاهی ایران را احیا کند
نگاهی گذرا بەتاریخ سیستان: سیستانِ باستانی - تسخیر سیستان توسط عرب
خوارج در سیستان: خوارج عرب - عَیّاران (خوارج سیستانی) - برآمدنِ یعقوب لیث سیستانی
پادشاهی یعقوب لیث: براندازی امارت طاهری - برنامۀ یعقوب لیث برای احیای شاهنشاهی ایران
لشکرکشی یعقوب بەعراق بەقصدِ براندازی خلافت عباسی: درگذشتِ یعقوب لیث - صفات یعقوب لیث
مسعودی در مروج الذهب دربارۀ یعقوب لیث نوشته که در میانِ سلاطینِ پیشینه، از ایرانی و غیر ایرانی، هیچکس در سیاست و مردمداری و تنظیم امور سپاه و خوشرفتاری با سربازان و کارگزارانش، و محبت و هیبتی کە مردمش بەاو داشته باشند، همچون یعقوب لیث سیستانی نبوده است، و پس از او نیز شنیده نشده کە کسی همچون او باشد. او با کارگزاران و سربازانش چنان نیکرفتار بود کە همه با دل و جان در اطاعتش بودند و او را دوست میداشتند و هیچ کاری بیرضای او انجام نمیدادند.
بیشتر
نگاهی گذرا بەتاریخ سیستان: سیستانِ باستانی - تسخیر سیستان توسط عرب
خوارج در سیستان: خوارج عرب - عَیّاران (خوارج سیستانی) - برآمدنِ یعقوب لیث سیستانی
پادشاهی یعقوب لیث: براندازی امارت طاهری - برنامۀ یعقوب لیث برای احیای شاهنشاهی ایران
لشکرکشی یعقوب بەعراق بەقصدِ براندازی خلافت عباسی: درگذشتِ یعقوب لیث - صفات یعقوب لیث
مسعودی در مروج الذهب دربارۀ یعقوب لیث نوشته که در میانِ سلاطینِ پیشینه، از ایرانی و غیر ایرانی، هیچکس در سیاست و مردمداری و تنظیم امور سپاه و خوشرفتاری با سربازان و کارگزارانش، و محبت و هیبتی کە مردمش بەاو داشته باشند، همچون یعقوب لیث سیستانی نبوده است، و پس از او نیز شنیده نشده کە کسی همچون او باشد. او با کارگزاران و سربازانش چنان نیکرفتار بود کە همه با دل و جان در اطاعتش بودند و او را دوست میداشتند و هیچ کاری بیرضای او انجام نمیدادند.
آپلود شده توسط:
mohammad abedi
1391/02/20
دیدگاههای کتاب الکترونیکی یعقوب لیث صفاری
رفتن یعقوب بهراة و گرفتن هرى
امیر هرى حسین بن عبد اللَّه بن طاهر بود خلیفت محمد بن طاهر، یعقوب بر سیستان داود بن عبد اللَّه را خلیفت کرد و خود برفت و بهرى شد، حسین هرى حصار گرفت، و یعقوب آنجا فرود آمد و دیرگاه حرب کردند، آخر حصار بستد و حسین را اسیر گرفت، باز ابراهیم بن الیاس بن اسد سپاه سالار خراسان بود، آمد بحرب یعقوب و بپوشنگ فرود آمد، و خبر بیعقوب رسید، على بن اللّیث را برادر خویش را و محبوسان و بنه بهرى بگذاشت و خود برفت که بپوشنگ شود [و] مردمان هرى را امان داد و ایمن کرد، تا دل برو بنهادند و بتاختن بپوشنگ شد و با ابراهیم بن الیاس حرب کرد و بسیار از سپاه او بکشت و دیگر بهزیمت باز گشتند، و ابراهیم بهزیمت سوى محمد بن طاهر شد، و گفت با این مرد بحرب هیچ نیاید، که سپاهى هولناک دارد، و از کشتن هیج باک نمیدارند ، و بىتکلف و بىنگرش همى حرب کنند، و دون شمشیر زدن هیچ کارى ندارند، گوئى که از مادر حرب را زادهاند و خوارج با او همه یکى شدهاند، و بفرمان اویند، صواب آنست که او را استمالت کرده آید تا شر او و آن خوارج بدو دفع باشد، و مردى جدّست و شاه فنن و غازى طبع، پس [محمّد] آن چون بشنید، رسولان و نامه فرستاد و هدیّها، و منشور سیستان و کابل و کرمان و پارس او را خلعت فرستاد، و یعقوب آرام گرفت و قصد باز گشتن کرد، و نامه فرستاد سوى عثمان بن عفان، فرمان داد بخطبه و نماز او را، تا عثمان سه آدینه خطبه کرد، یعقوب فرا رسید و بعضى از خوارج که مانده بودند ایشان را بکشت و مالهاء ایشان برگرفت، پس شعرا او را شعر گفتندى بتازى:
(شعر)
قد اکرم اللَّه اهل المصر و البلد بملک یعقوب ذى الأفضال و العدد
قد آمن النّاس بخواه و غرته ستر من اللَّه فى الأمصار و البلد
چون این شعر بر خواندند او عالم نبود در نیافت، محمد بن وصیف حاضر بود و دبیر رسایل او بود و ادب نیکو دانست و بدان روزگار نامه پارسى نبود، پس یعقوب گفت: چیزى که من اندر نیایم چرا باید گفت؟ محمد وصیف پس شعر پارسى گفتن گرفت. و اول شعر پارسى اندر عجم او گفت، و پیش ازو کسى نگفته بود که تا پارسیان بودند سخن پیش ایشان برود باز گفتندى بر طریق خسروانى، و چون عجم بر کنده شدند و عرب آمدند شعر میان ایشان بتازى بود و همگنان را علم و معرفت شعر تازى بود، و اندر عجم کسى بر نیامد که او را بزرگى آن بود پیش از یعقوب که اندر و شعر گفتندى، مگر حمزة بن عبد اللَّه الشارى و او عالم بود و تازى دانست، شعراء او تازى گفتند، و سپاه او بیشتر همه از عرب بودند و تا زیان بودند، چون یعقوب زنبیل و عمار خارجى را بکشت و هرى بگرفت و سیستان و کرمان و فارس او را دادند محمد بن وصیف این شعر بگفت:
(شعر)
اى امیرى که امیران جهان خاصه و عام بنده و چاکر و مولاى و سک بتد و غلام.... تاریخ سیستان متن 208
یعقوب لیث خارجی نبود. بلکه سالهای جوانیش را صرف مبارزه با خوارج نمود و همو بود که برای همیشه خوارج را از سیستان بر انداخت. کافیست بدانید تا پیش از صفاریان سیستان مهمترین پایگاه خوارج بود اما پس از سلطنت صفاریان اثر خوارج در سیستان برای همیشه از تاریخ محو شد.
از همه جالبتر اینکه این آقای نویسنده به اصطلاح محقق تعاریفی از خوارج ارائه می کند که واقعا هر انسانی که کمترین اطلاعاتی در مورد خوارج داشته باشد را بهت زده می کند.
در صفحات 12 و 13 خوارج را با جنبش مزدکیان اشتباه می گیرد! در حالی که خوارج افراطی ترین و قشری ترین گروه مسلمانان نسبت به ظواهر آیات قرآن بودند که حتی خود امام علی علیه السلام را با شعار " لا حکم الا لله " تکفیر کردند ، نویسنده که معلوم نیست در کدام عالم زندگی می کند خوارج را سوسیالیست و معتقد به برابری زن و مرد می داند!
خوارج بیش از هر مسلمانی قائل به جهاد بودند و با کمترین بهانه تکفیر می کردند و خون می ریختند حال نویسنده مدعی است خوارج حهاد را انکار می کردند!
به طور واضح نویسنده قاطی کرده است!
امیدوار بودم کتاب خوبی باشد اما وقتی دیدم نویسنده تا این حد از همه جا بی خبر است قطعا به بقیه متن او هم شک می کنم.
دکتر خنجی نوشته که خوارج دین را به زور تحمیل نمی کردند که درست است ایا گزارشی است که نشان دهد خوارج در جهاد هایشان مردمی را به زور مسلمان و خوارج کرده باشند؟
بله خوارج زن و مرد را برابر می دانستند و بسیاری از حاکمان خوارج زن بودند مانند غزاله که اتفاقا ایرانی هم بوده و طبری و ابن اثیر و بلاذری و نیز مسعودی شیعی مذهب هم نوشته است به شما پیشنهاد مطالعه بیشتر را می دهدم عزیز بنظر می رسد شما تعصب به مذهب خاصی داری و بر نمی تابی که کسی درباره خوارج سخنی بگوید